من پزشکم ، به ضرورت سیاستمدار
با علی اکبر ولایتی پس از ۴ دهه استادی ، ۱۳۵ کتاب تالیفی و ۱۲۵ مقاله جهانی
هرکسی که بخواهد سیاست را خوب بفهمد، باید تاریخ بداند، چراکه اگر تاریخ نداند، راه بهجایی نمیبرد. این دیدگاه یکی از کهنهکارترین سیاستمداران امروز ایران است. مردی که با کسوت پزشکی وارد عرصه سیاست خارجی شد و بعدها تبدیل به یکی از چهرههای فرهنگی دوران معاصر هم شد.
به گزارش پایگاه اطلاع رسانی سازمان نظام پرستاری به نقل از سپید، علیاکبر ولایتی ۷۱ ساله را میتوان یکی از مشهورترین چهرههای سیاسی معاصر ایران دانست. او پس از پیروزی انقلاب ایران، بهعنوان معاون وزارت بهداری، نماینده مردم تهران در اولین دوره مجلس شورای اسلامی و بعدازآن به مدت ۱۶ سال، در دورههای ریاست جمهوری، مقام معظم رهبری و آیتالله هاشمیرفسنجانی، بهعنوان وزیر امور خارجه فعالیت کرده است و پسازآن مشاور بینالملل رهبری شد و هماکنون نیز در این سمت انجاموظیفه میکند. او را یکی از اصلیترین نظریهپردازان سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران میدانند.
علیاکبر ولایتی، در چند دانشگاه در فهرست استادان قرار دارد، عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام، عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی و همچنین بنیاد دایرهالمعارف اسلامی است و ریاست بیمارستان مسیح دانشوری و جمعیت حمایت از پیوند اعضاء را هم بر عهده دارد.
ولایتی در تمام این سالها چهره مقبولی از یک سیاستمدار را به نمایش گذاشت، پزشک سیاستمداری که ریشه در تاریخ دارد. اودر تمام سال های پرالتهاب بعد از انقلاب و بعدها در دوران دفاع مقدس سکان یکی از حساس ترین وزارتخانه هارا به عهده داشت و در زمان پذیرش قطعنامه تلاشی ماندگار از خود به یادگار گذاشت.
ولایتی در حال حاضر استاد تمام پایه ۳۰ و استاد ممتاز دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی است و از سال ۱۳۵۳ بهعنوان عضو هیئتعلمی فعالیت دارد. در سال ۱۳۵۵ فوق تخصص بیماریهای عفونی اطفال را از دانشگاه جان هاپکینز آمریکا گرفت. از سال ۶۸ تا امروز عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی است و از همان سال عضو پیوسته فرهنگستان علوم پزشکی ایران هم هست. او دارای ۲۹ عنوان مقاله فارسی و ۹۳ مقاله پزشکی چاپشده در مجلات خارجی است.
در سایت شخصی او ۱۳۵ عنوان کتاب چاپشده از او وجود دارد که بیشتر درزمینههای تاریخی و نگاه او به تاریخ و سیاست است. در کنار تمام این موارد، وی ۱۹ طرح تحقیقاتی هم درزمینه پزشکی و سل ارائه و انجام داده است و تاکنون ریاست بیش از ۲۷ سمینار و کنگره را بر عهده داشته است، از سمپوزیوم سالانه سل کشور تا بزرگداشت استاد محمد قریب. او با تسلط و اشراف از پزشکی، تاریخ و سیاست میگوید. پزشکی که همیشه در کنار مناصب پرمشغله سیاست پزشک ماند. در تمام سالهایی که ردای سیاست به تن داشت به کسوت پزشکیاش پشت نکرد و هنوز میگوید که دوست دارد او را بهعنوان یک پزشک بشناسند.
من خودم را در درجه اول یک پزشک میدانم و بعد بهضرورت یک سیاستمدار. پزشکی برای من همیشه اولویت بوده و آن را به چشم کار اصلیام میبینم و سیاست را بهضرورت انقلاب و نیازی که وجود داشت انتخاب کردم.
اینیک بحث جداست و بستگی دارد به اینکه وجود من در حوزه سیاسی کشور مفید باشد و احساس کنم که میتوانم به کشور و انقلاب خدمتی ارائه کنم، ولی اگر فارغ از این احساس نیاز و ضرورتها نگاه کنم دوست دارم یک پزشک باشم، وقتی بحث نیازها و ضرورتها پیش میآید به سیاست بهعنوان یک واجب ملی، دینی و حکومتی نگاه میکنم.
در تمام دوران جنگ و مذاکراتی که داشتیم طبابت تحت تاثیر بود و بیشتر وقت من صرف کارهای سیاسی میشد. دیپلماسی جنگ در کنار دفاع مقدس باهم پیش میرفت و بیشتر وقت من را میگرفت، ولی من همیشه سعی میکردم باوجود تمام مشغلهها نخ باریکی را با حوزه پزشکی حفظ کنم و چند واحد را درس بدهم و بسیاری از پزشکهای امروز از شاگردهای همان روزها هستند.
همان انگیزهای که باعث شد پزشکی را انتخاب کنم عاملی بود که در تمام این سالها پزشک بودن را حفظ کنم. بیشترین سالهای جوانی و عمرم را در پزشکی گذراندم و دریغ است که از آن بهرهای نبرم و از طرفی اگر کسی در شرایط عادی قصد خدمت را داشته باشد من کمتر حرفهای را میشناسم که بهاندازه پزشکی بتواند به مردم کمک کند. پزشکی یک علم مفید است. زمانی فردی اطلاعاتی را در حوزه مشخصی دارد، بدون اینکه فایده چندانی برای مردم و جامعه داشته باشد لذا علمی که مفید نباشد در اولویت نیست. در بین علوم مفید، پزشکی یکی از بهترین علوم است.
رشته اطفال برای کسانی که یک زمینه احساسی و عاطفی دارند، جذابیتهایی دارد ولی وجود مرحوم دکتر قریب برای من انگیزه زیادی بود که رشته اطفال را انتخاب کنم و بخوانم. من هیچ رشته دیگری را انتخاب نکردم. همان زمان به مرکز طبی کودکان که دکتر قریب ریاست آن را بر عهده داشت و تنها جایی بود که رشته اطفال تدریس میشد رفتم و فقط در آزمون همین مرکز شرکت کردم. عزم جزم داشتم که شاگردی دکتر قریب را داشته باشم و ۳ سال این افتخار نصیب شد.
قبل از اینکه طبیب باشد انسان بود، انسانی مومن به اسلام و هویت ملی، هم دینی بود و هم ملی – ایرانی، هم متدین بود و هموطندوست. معلم اخلاق بود، اهل فرایض بود و علاوه بر تدریس پزشکی و تخصص اطفال معلم اخلاق هم بود.
ایشان در پزشکی غرق نشده بود و نوعی حکمت درونی داشت. از بازماندگان نسل حکیمان بود. درگذشته به پزشکان چون کار طبابت و پزشکی را در قالب حکمت انجام میدادند حکیم میگفتند لذا در قدیم به مطب میگفتند محکمه، به طبیب حکیم و به طبابت حکمت میگفتند. مرحوم دکتر قریب حکیم بود، یکی از مشخصات حکیم بودن این بود که خودش را محدود در طبابت نمیکرد که فقط غرق در تخصص شود و از جامعه بیخبر باشد بلکه اجتماعی بود و با مردم میجوشید و از درد مردم و جامعه خبر داشت. فقط طبابت نمیکرد، ترویج انسانیت و اخلاق میکرد که جمع همه اینها میشود همان حکمت. به عقیده من هیچکدام از اساتید ما به مرتبه ایشان نرسیدند به خاطر جامعیتی که ایشان داشت و خیلیها نداشتند.
کلاً در هیچ درسی احساس ضعف نمیکردم مگر اینکه خیلی تمایلی به درس نشان نمیدادم یا اینکه معلم خوبی نداشتم. مثلاً در یک موقعی معلم خوبی نداشتم لذا برای من درس فیزیک خوب نبود.
بنده متولد ۴ تیرماه ۱۳۲۴ رستمآباد شمیران هستم. کلاس اول در مدرسه بهرام و از سال دوم در مدرسه نادر افشار بودم. در آن زمان دوره راهنمایی نبود و دبیرستان دو بخش داشت: سیکل اول و سیکل دوم. دوره اول یا سیکل اولش بازگشت بنده به دبیرستان بهرام در همان رستمآباد بود و برای سیکل دوم به مدرسه جم قلهک رفتم. من رشته طبیعی را انتخاب کردم که همان علوم تجربی امروز است. سال ۴۲ دیپلم گرفتم، سال ۴۳ در کنکور سرتاسری شرکت کردم و رتبه ۴۹ کنکور سراسری را به دست آوردم لذا میتوانستم در هر رشتهای که مایل بودم ثبتنام کنم.
دانشکده پزشکی دانشگاه تهران را انتخاب کردم تا اینکه در سال ۵۰ پزشک عمومی شدم و همان سال برای تخصص نزد استاد دکتر محمد قریب رفتم. بعد بهعنوان کادر آموزشی به استخدام دانشکده علوم تندرستی درآمدم. از طرف آن دانشکده، به دانشگاه «جان هاپکینز» آمریکا در «بالتیمور»، برای گذراندن دوره فوق تخصص بیماریهای عفونی اعزام شدم.
کارمان در دانشگاه ادامه پیدا کرد تابهحال که ۴۰ سال سابقه آموزشی در دانشگاه دارم و استاد تمام پایه ۳۰ دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی هستم. تا سال ۷۶ در کادر آموزشی دانشگاه تهران بودم، ولی در آن سال به درخواست خودم به دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی منتقل شدم تا بتوانم به مرکز پزشکی تخصصی دانشگاهی که مرکز ریه ایران است (بیمارستان مسیح دانشوری) بیایم. از آن زمان تابهحال هم اینجا هستم.
دوران دانشجویی معلم دبستان هم بودم. در یک مدرسه اسلامی به نام مدرسه قائمیه که ازجمله مدارس جامعه تعلیمات اسلامی بود، معلم بودم و بعد بهاتفاق چند نفر از دوستان اداره آنجا را به عهده گرفتیم. ازآنجا بود که با مرحوم شهید دکتر محمدباقر لواسانی که در ماجرای حزب جمهوری شهید شد، آشنا شدیم. همینطور اداره دبستان را داشتیم تا سال ۱۳۴۹، درحالیکه هنوز دوره پزشکی خود را تمام نکرده بودم، به دبیرستان جهانآرا در قلهک رفتم و تدریس میکردم. بعدازانقلاب، در ۲ آذر ۱۳۵۸ بهعنوان معاون درمان وزارت بهداری منصوب شدم.
در خردادماه ۱۳۵۹ بهعنوان نماینده نخستین دوره مجلس شورای اسلامی از تهران انتخاب شدم. در مهرماه ۱۳۶۰ از سوی رئیسجمهور وقت یعنی مقام معظم رهبری، بهعنوان نخستوزیر به مجلس معرفی شدم. آن موقع در قانون اساسی، سمت نخستوزیری بود و باید رئیسجمهور معرفی میکرد و مجلس رای تمایل میداد که مجلس رای تمایل به من نداد. ازاینرو پس از من مهندس موسوی معرفی شدند و ایشان رای آوردند و پس از مدتزمان کوتاهی، در ۲۵ آذر ۱۳۶۰ بهعنوان وزیر امور خارجه معرفی شدم و رای آوردم و تا ۳۱ مرداد ۱۳۷۶ وزیر بودم. از اول شهریور ۱۳۷۶ بهعنوان مشاور رهبر معظم انقلاب در حوزه بینالملل منصوب شدم، درعینحال از سال ۱۳۶۹ بهعنوان عضو حقیقی شورای عالی انقلاب فرهنگی منصوبشده بودم. در همان سال فرهنگستانها تشکیل شدند و بنده بهعنوان عضو پیوسته فرهنگستان علوم پزشکی انتخاب شدم.
در سال ۱۳۷۶ نخستین مجمع تشخیص مصلحت بعد از اصلاح قانون اساسی بهصورت کاملتر از قبل تشکیل شد. بنده جزو نخستین گروهی بودم که از سوی رهبر معظم انقلاب منصوب شدم تاکنون که مجدداً اعضای مجمع تشخیص مصلحت منصوب شدند و بنده هم در آن حضور دارم.
بهطور مشخص در آن زمان آن گروهی که در مخالفت فعال بود و بسیار هم تلاش کرد، سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی بود. آن زمانهم تفرقه و دودستگی در آن ایجاد نشده بود و انشعاب به وجود نیامده بود چون بعداً به دو گروه تقسیم شدند اما در آن زمانهمه باهم بودند. تعدادی در مجلس، تعدادی هم در دولت شهید رجایی حضور داشتند و فعالیت بسیاری کردند و البته از اینطرف، بنده به گروه خاصی پیوندی نداشتم یا قراری نگذاشته بودم.
مرحوم پدر من، حاج میرزاعلی اصغر از معدود باسوادان زمان خودش بود. مردم در آن زمان، باسوادان را میرزا میگفتند. ایشان معلم قرآن کریم هم بودند و بسیاری از افرادی که در محله ما خواندن قرآن را یاد گرفتند، از ایشان آموختند. چون انسان باسواد و کتابخوانی بود، محیط خانواده ما به سبب حضور ایشان محیطی مساعدی برای آموزش بود و ازاینرو بنده دبستان هم که میرفتم، از کتابهای قدیمی ایشان – چه داستانی و چه دینی – استفاده میکردم.
در دوره دبیرستان، جدای از درسهای مدرسه کتابهای رمان تاریخی متعددی را که بیش از چندین هزار صفحه بود خواندم که مطالعه این کتابها به علاقهمندی بنده به تاریخ و ادبیات کمک کرد.
من برای فعالیت سیاسی، به دنبال بستر مناسبی بودم. آن موقع تنها بستر سیاسی موجود، جبهه ملی و نهضت آزادی بود. بعد از فوت مرحوم آیتالله بروجردی، به حضرت امام (ره) رجوع کردم، در ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ که دیدم جبهه ملی راهش را عوض کرد، از آن جدا شدم و بعدازآن، ارتباطم به روحانیت و فعالان مذهبی منحصر شد.
در دانشگاه، به همراه مرحوم شهید لواسانی، شهید دکتر لبافی نژاد، دکتر معتمدی، دکتر جزایری، دکتر خادمی و … انجمن اسلامی پزشکان را که پس از دکتر شیبانی به حال تعلیق درآمده بود، احیاء کردیم و با گروههای مختلف سیاسی و روحانیت پیرو امام (ره) تماسهای منظمی داشتیم، هم جلسه میگذاشتیم و هم تظاهرات راه میانداختیم. خب تظاهرات راه انداختن، بگیروببند و باطوم خوردن داشت.
من درهمان سال ۱۳۴۱ و ۱۷ سالگی برای نخستین بار به ساواک شمیران احضار شدم. مرا نگه داشتند، اما زندان نرفتم، فقط بازجویی کردند. بعد یک هیئت مسلمانی روشنفکری درست کردیم به نام مجمع درک حقایق اسلامی که بابت آنهم باز مرا به ساواک بردند. یکی از ادارات ساواک شمیران، در خیابان خلیلی نزدیک دربند پلاک ۱۲۳ بود که ساختمانش شاید الآن هم باشد که بر سردر، هلالی سنگی دارد. یکی از شعب ساواک تهران در چهارراه ایرانشهر تقاطع خیابان آیتالله طالقانی بود. بعدها که آقای ریشهری وزیر اطلاعات شدند به ایشان گفتم که یک خلاصه پروندهای به من بدهید. ایشان گفتند که از سال ۴۱ تا ۵۷ یک پرونده قطور داری. همین آقای عرب را حدود ۱۲ شبانهروز شکنجه دادند و حتی ناخنش را کشیدند و ازجمله سوالاتی که از او میپرسیدند این بود که فلانی چهکار میکند؟ او هم خیلی مردانگی کرد که ۱۲ شبانهروز تحمل کرد و لو نداد.
در آن زمانها گروههای مختلفی سعی میکردند که ما را جذب خودشان کنند از مجاهدین خلق گرفته تا حجتیه و دراویش و من در جلسات آنها شرکت کرده و هر سه جورش را دیده بودم! سال ۱۳۴۷ که بنده دانشجوی سال چهارم پزشکی بودم، آموزشهای نظامی ضمن تحصیل میدادند. یعنی در هر تابستان ۳ هفته دانشجویان را آموزش نظامی میدادند تا هنگامیکه درسشان تمام میشود، مستقیماً به خدمت بروند که این مدت آموزش از خدمتشان کم میشد. ما در پادگان لشکرک بودیم. یکی از دوستانمان به من گفت که این بچه مسلمانها یک جلسهای دارند. کنار رودخانه جاجرود یک دیوار سنگی ساخته بودند که آب به کنارهها تجاوز نکند. این دیوار مثل یک سد پهن بود. ما رفتیم آنجا روی این دیوارههای پهن نشستیم و یک جلسه طولانی تشکیل دادیم!
نمیدانستیم که دعوتکنندگان ما چه کسانی هستند فقط میگفتند بچه مسلمانها. بعدها معلوم شد که محل عضوگیری مجاهدین خلق است. این جلسه که تمام شد آخر جلسه گفتند که جلسه بعدی فلان جا. منزل آلاد پوشها افتاد. این آلاد پوشها چند برادر بودند. یکی از آنان حسن آلاد پوش بود که در خیابانها همراه محبوبه متحد ین به دست ساواک کشته شد. ما به دعوت حسین آلادپوش برای جلسه به منزل آنها رفتیم. یکبار همخانه اکبری آهنگران رفتیم. رابط ما محمد حیاتی بود که بعدها از سران مجاهدین خلق شد. اینها اشخاصی بودند که ما آنجا با آنها آشنا شدیم. دو یا سه جلسه که رفتم، دیگر نرفتم.
واقعاً این خیلی حرف است چون آنها در سال ۵۴ انحرافشان آشکار شد، ولی در سال ۱۳۴۸ فهمیدیم که اینها دچار یک خط انحرافی هستند. مرحوم دکتر لواسانی که در جمع ما بود، در روشن کردن افکار آنها برای جمع ما نقش اساسی داشت. ایشان آدم مطلعی بودند. پدرش روحانی بود و خودش هم در حوزه علمیه تحصیلکرده بود و چون طبیبی آگاه و دینشناس بود، ماهیت آنها را حسابی برای ما روشن کرد. لذا در همان سال ۴۸ بعد از چند جلسه استنباط اولیهمان این شد که آنها همانی نیستند که ما میخواهیم پس رهایشان کردیم. دو یا سه بار هم ما را به حلقه دراویش بردند.
شخصی بود به نام آقای عنقا که پیر یکی از سلسلههای دراویش بود. او ما را دعوت کرد و در همان جلسه اول حسابی تو ذوقمان خورد. چون دیدم که دارند از مرحوم آیتالله بروجردی انتقاد میکنند که چرا مسجد اعظم را ساخته ولی جاده قم را نساخته است. حالا آقای بروجردی باید با این سنار سه شاهی وجوهات، هم مسجد بسازد و همبار عظیم هزینه اداره حوزهها را به دوش بکشد، آنوقت شاه دارد نفت میفروشد و به او چیزی نمیگویند. جاده قم قبل از اینکه اتوبان فعلی ساخته شود، جاده بسیار بدی بود. آنها میگفتند که چرا آقای بروجردی مسجد میسازد اما جاده قم را نمیسازد؛ خوب ایشان حتی اگر تمام پول مسجد را میداد، یکدهم جاده قم هم ساخته نمیشد. خلاصه اینکه انحرافات عجیبوغریبی داشتند.در میان معلمین، معلم کلاس اول بنده شخصی بود به نام آقای فرهنگی که اهل طالقان و واقعاً هم فرهنگی بود. درسی که ایشان میداد واقعاً زمزمه محبت بود. روی نیمکت میایستادیم و به ما نمازخواندن یاد میداد. بااینکه مدرسه دولتی میرفتیم ولی ایشان برای خودشان رسالتی قائل بودند. یا آقای کاووسی که معلم تاریخ و جغرافیا بودند و بعدها همکار ما در وزارت خارجه شدند، در علاقهمند شدن من به تاریخ نقش داشتند. آقای شرافتی، دبیر زیست بود و در آن زمان زیستشناسی را طبیعی میگفتند که ایشانهم در علاقه مند شدن من به دروس تجربی نقش زیادی داشت.
ایشان با یک اهتمام ویژهای شیمی یا کتاب طبیعی را به ما درس میداد. بعدها اشخاصی مانند شهید مهدی شاهآبادی که در جزیره مجنون به شهادت رسید، تاثیر زیادی روی زندگی من گذاشت. ایشان در محله ما امام جماعت بود. مرحوم دکتر لواسانی که شهید شد از من دو سال بزرگتر بود، اما نقش پررنگی در زندگی من داشت. آقای سید حسن موسوی یکی از روحانیون محله بود که مرحوم شدهاند. یکی از پسرهای ایشان نماینده مجلس از استان اصفهان است و ایشانهم تاثیر خوبی روی من داشتند. مرحوم حاج شیخ علی صفایی گلپایگانی هم یکی از این افراد است.ایشان شبهای دوشنبه جلسه قرائت قرآن داشتند که مرحوم پدر من معلم آن جلسه و حاج شیخ علی صفایی واعظ آن بود.
یکی از کسانی که روی زندگی سیاسی من خیلی تاثیر داشت و در دوره اخیر رئیس شورای شهر قم بود و هممحلهای ما بود. در دوران انقلاب ساواک ایشان را دستگیر کرد و به زندان انداخت. خیلی صدمه دید و شکنجههای زیادی تحمل کرد و از محل کارش هم اخراج شد. در همان زمان، به قم رفت و چون در ادارات دولتی راهش نمیدادند در یک کارخانه آجر ماشینی مشغول به کار شد. بعداز انقلاب شهردار قم و معاون وزارت خارجه و بعد هم رئیس شورای شهر قم شد، ایشان از اقوام ماست و در اینکه من را وارد حوزه سیاست و کارهای سیاسی کند، خیلی نقش داشت.
یک پسردایی به نام محمدحسین داشتیم که مرحوم شد. ایشانهم نقش بسیاری داشت که من را وارد کارهای سیاسی کند که این ماجرا بین سالهای ۴۱-۳۲ که زمان فعالیت جبهه ملی بود، اتفاق افتاد. البته جبهه ملی در سال ۳۹ تشکیل شد، اما بازماندههای جبهه ملی هنوز فعال بودند. آنها هر دو جزو طرفداران دکتر مصدق بودند و حدود سال ۴۰-۳۹ من را در حوزههایی که جبهه ملی تشکیل داده بود، بردند و من آنجا فعال شدم. تا اینکه در سال ۴۱-۴۰ که امام (ره) مبارزاتشان را شروع کردند، من دیگر هر دو کار را میکردم یعنی هم کار در جبهه ملی و هم پخش اعلامیههای امام (ره).
بعد از ۱۵ خرداد ۴۲ که عملاً جبهه ملی دوم تعطیل شد، با توجه به سابقه تفکر دینی که داشتیم، همراه نهضت امام (ره) شدیم. بعد، شروع به انجام برخی کارهای سیاسی هم در محل و هم در دانشگاه کردیم. سپس در دورهای از سال ۴۳ مهندس بازرگان، آیتالله طالقانی، دکترشیبانی و مصطفی مفیدی از نهضت آزادی دستگیر شدند. دکتر شیبانی و مصطفی مفیدی دانشجوی دانشکده علوم پزشکی تهران بودند و پس از دستگیری، انجمن اسلامی که آنها موسسش بودند، تعطیل شد.
ما در سال ۴۷ که دوره چهارم یا پنجم پزشکی بودیم، با کمک مرحوم دکتر لواسانی، آقای دکتر سید محمد جزایری، آقای شهید دکتر مرتضی لبافی نژاد، آقای دکتر معتمدی، آقای دکتر محمدرضا خادمی (پسر آیتالله خادمی از اصفهان) و مرحوم دکتر شهید فیاض بخش، انجمن اسلامی دانشکده پزشکی را راهاندازی کردیم که کار آسانی نبود. یادم است که در یک جلسه از آقای دکتر شریعتی در تالار ابنسینای دانشکده پزشکی دعوت کردیم. بعد انجمن اسلامی پزشکان را درست کردیم که در طول فعالیت از مرحوم دکتر بهشتی، شهید مطهری و… برای سخنرانی دعوت میکردیم.
همزمان انجمن اسلامی مهندسین هم بود که مرحوم مهندس بازرگان در راس آن قرار داشت. بعدها برای اینکه ادامه فعالیتهای مستقل سیاسی هرکدام از آنها به دلیل مسائل سیاسی و… با مشکل مواجه بود، جلسات انجمن اسلامی مهندسان و انجمن اسلامی پزشکان را تلفیق کردیم که تا زمان انقلاب و تا یکفاصله زمانی بعدازآن هم به این صورت به کار خود ادامه دادند. بعد هم که انقلاب شد و حزب جمهوری اسلامی به وجود آمد، همین انجمن اسلامی پزشکان عینا رفت و شاخه پزشکان حزب جمهوری اسلامی را تشکیل داد. این هم سابقه مختصری از کارهای سیاسی من!
پذیرش مسئولیت وزارت خارجه آنهم در مملکتی که در آن انقلاب شده کار خطیری است. وزارت خارجه جزو وزارتخانههایی بود که کاملاً باید پاکسازی میشد و مثل جاهای دیگر نبود که بتوان آن را تحویل گرفت. چون شما درواقع یک زمین سوخته را تحویل میگرفتید.
وزارت خارجه همانطور که اشاره کردید، حساسترین وزارتخانه بود و بسیار مدعی داشت. تمام گروههای سیاسی مطرح در کشور میخواستند که وزارت خارجه را داشته باشند. چون دریچه ارتباط با خارج بود و لذا جزو وزارتخانههایی بود که تا قبل از اینکه من به آنجا بروم، هیچوقت ثبات لازم را پیدا نکرد. تا قبل از من ۷ وزیر یا سرپرست آمده و رفته بودند و هیچ وزارتخانهای اینقدر تغییر و تحول در خود ندیده بود.
بنده ۲۵ آذرماه ۱۳۶۰ به وزارت خارجه رفتم. از ۲۲ بهمن ۵۷ تا آن موقع که حساب کنید حدود ۳۴ ماه میشود که جنگ هم حدود یک سال و نیم بود که شروعشده یعنی بهطور متوسط کمتر از هر ۵ ماه یک وزیر یا سرپرست داشت. بههرحال، دقت که کنیم میبینیم که ۴ وزیر اول وزارت خارجه از جبهه ملی یا نهضت آزادی بودند، پنجمین نوبت رسید به مرحوم آقای رجایی که نخستوزیر بود و آقای بنیصدر که شد رئیسجمهور. میان اینها هیچگاه توافق برای وزارت خارجه صورت نگرفت.
مجلس شورای اسلامی که بنده هم در آن موقع عضوش بودم، مصوبهای را تصویب کرد که اگر وزارتخانهای به علت اختلاف میان رئیسجمهور و نخستوزیر بدون وزیر ماند، نخستوزیر بتواند سرپرستی آن وزارتخانه را داشته باشد و لذا از تاریخ فروردین سال ۶۰ مرحوم آقای رجایی هم نخستوزیر بود و هم سرپرست وزارت خارجه تا بعد از ۳۰ خرداد و عزل بنیصدر و… آنوقت مرحوم شهید رجایی رئیسجمهور و مرحوم شهید باهنر نخستوزیر شد و آقای مهندس موسوی را بهعنوان وزیر امور خارجه معرفی کردند. ایشانهم از تیر تا مهر ۶۰ وزیر خارجه بود. در آن تاریخ که ایشان بهعنوان نخستوزیر تعیین شد، وزارت امور خارجه را تحت مسئولیت خودش نگه داشت تا اینکه وزیر خارجه پیدا کنند که بعد به من پیشنهاد کردند. اینطور که منبعدها فهمیدم در کلیت نظام این توافق شده بود با توجه به اینکه من نماینده مجلس و نامزد نخستوزیری هم بودم، من را معرفی کرده بودند و رای آوردم.
از آن به بعد هر وقت که ما معرفی میشدیم آقا که نظرشان مثبت بود، امام (ره) هم تکیه داشتند بر اینکه فلانی باید در وزارت خارجه بماند. بعداً هم که آیتالله خامنهای رهبر شدند در مورد حضور من در وزارت خارجه نظر مثبت داشتند. بنابراین، ما این مدتی که وزیر خارجه ماندیم، با تاکید رهبری زمان چه امام (ره) و چه آقا بوده است.
من به وزارت خارجه رفتم، وزارتی که دیرتر از همه وزارتخانهها تکلیفش روشن شد. وزارت امور خارجه هر نظامی و اعضایش نزدیکترین مجموعه به آن نظام است. خوب یک عدهای پاکسازیشده و رفته بودند و بسیاری از سفارتخانهها خالی بود. ما در کل دنیا تا آنجایی که ذهنم یاری میکند ۹ تا سفیر داشتیم. مثلاً در کل سفارت چین یک نفر ماشیننویس تنها مستخدم و مسئول رسمی وزارت خارجه بود. افراد ناشایست برکنار وعدهای هم پناهنده شده بودند. اینطرف هم کسی نبود که بفرستند. خیلی شرایط سختی بود. همان ماههای اولی که من رفتم عده بسیاری از جاهای مختلف پناهنده شدند. مثلاً کاردارهای ما در سریلانکا و کنیا پناهنده شدند. مسئول حافظ منافع ما در آفریقا همینطور. کاردار ما در نروژ، سفیر ما در اتریش، کاردار ما در سنگال هم پناهنده شدند.
بخشی از آنها از زمان طاغوت و بخشی هم نفوذی دوران بعدازانقلاب بودند. مثلاً کاردار ما در سنگال شخصی بود به نام اسکندر که بعدازانقلاب آمده بود ولی بعد که پناهنده شد در پاریس اعلام وابستگی به منافقین کرد. این وضع ما بود. ازیکطرف نیرو نداشتیم و ازیکطرف سیاستی نبود. سیاست زمان شاه که سیاست جمهوری اسلامی نبود. سیاست زمان شاه یکسویه و یکطرفه، تبعیت کامل از سیاست آمریکا بود. حالاشما میآیید و میخواهید یک سازمانی درست کنید و تئوری آن را بر مبنای نه شرقی، نه غربی پیاده کنید که نه هیچ سابقهای در عرض تاریخ معاصر و نه در طول جغرافیا دارد.
اگر هم بتوانی درست کنید نمیگذارند اجرا کنید. درحالیکه عراق در چند جبهه با ما میجنگید که یکی از آنها جبهه نظامی و دیگری جبهه دیپلماسی بود. باز در جبهه نظامی بسیج، ارتش و نظامی وجود داشت یا کسی که سربازی رفته است، تفنگ دست میگیرد و با توجه به عرق ملی، میهنی و اسلامی به جنگ میرود اما در جبهه دیپلماسی که نمیشود هرکسی را به سفارت فرستاد. نفر نداشتیم که برود. در سفارت که نمیشود تفنگ دست گرفت. آنجا باید بروی و حرف بزنی و به زبانی هم حرف بزنی که دیگران بفهمند و با روشی که روش پختهای باشد تا آنجا بند را آب ندهیم.
مسئولیتها:
۱- عضو هیئتعلمی دانشگاه علوم پزشکی تهران از ۱۳۵۳ تا ۱۳۷۷
۲- استاد دانشکده پزشکی دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی از ۱۳۷۷ تاکنون
۳- معاون درمان وزارت بهداری و بهزیستی وقت ۵۹-۱۳۵۸
۴- نماینده مردم تهران در دوره اول مجلس شورای اسلامی ۱۳۶۰
۵- وزیر امور خارجه جمهوری اسلامی ایران از آذر ۱۳۶۰ تا خرداد ۱۳۷۶
۶- عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی از ۱۳۶۸
۷- عضو پیوسته منتخب فرهنگستان علوم پزشکی ایران از ۱۳۶۹
۸- عضو هیئت ممیزه مشترک فرهنگستانهای جمهوری اسلامی ایران ۱/۴/۹۰ به مدت ۲ سال
۹- عضو هیئتامنا دانشگاه علوم پزشکی تهران از ۱۳۷۰ تا ۱۳۷۷
۱۰- عضو هیئتمدیره نظام پزشکی تهران از ۳ مهر ۱۳۷۰
۱۱- عضو شورای عالی نظام پزشکی جمهوری اسلامی ایران از ۱۹ بهمن ۱۳۷۰
۱۲- عضو شورای عالی مرکز تحقیقات سل و بیماریهای ریوی از ۱۳۷۱
۱۳- رئیس هیئتمدیره انجمن متخصصین بیماریهای عفونی و گرمسیری ایران از ۱۳۷۱
۱۴- رئیس شورای مرکزی انجمن اسلامی پزشکان ایران از ۱۳۷۱
۱۵- رئیس گروه علمی طب سنتی و طب اسلامی فرهنگستان علوم پزشکی از ۱۱ تیر ۱۳۷۱
۱۶- مدیرمسئول و صاحبامتیاز مجله بیماریهای عفونی و گرمسیری از ۳۰ خرداد ۱۳۷۲
۱۷- نماینده فرهنگستان علوم پزشکی در هیئتامنای فرهنگستانها از ۱۸ مرداد ۱۳۷۳
۱۸- عضو انجمن اسلامی فارغالتحصیلان اروپا، آمریکا و اقیانوسیه از ۱۳۷۴
۱۹- عضو هیئت موسس دانشگاه غیرانتفاعی وابسته به شورای همبستگی ورزش بانوان کشورهای اسلامی از ۱۳۷۴
۲۰- عضو افتخاری انجمن علمی پیوند اعضاء از ۱۳۷۴
۲۱- عضو هیئت امناء دانشگاه علوم پزشکی و خدمات بهداشتی و درمانی شهید بهشتی از ۲۲ اسفند ۱۳۷۴
۲۲- مشاور مقام معظم رهبری در امور بینالملل از ۱۳۷۶
۲۳- رئیس مرکز آموزشی، پژوهشی و درمانی سل و بیماریهای ریوی از ۱۳۷۶
۲۴- عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام از ۱۳۷۶
۲۵- عضو هیئت ممیزه دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی از ۱۳۷۶
۲۶- رئیس گروه اسلام معاصر- بنیاد دایره المعارف اسلامی از ۱۳۷۷
۲۷- رئیس انجمن حمایت از بیماران عفونی کشور از۳۰/۲/۸۳
۲۸- رئیس کمیته فرهنگ و تمدن اسلام و ایران در شورای عالی انقلاب فرهنگی از اسفند ۱۳۸۴
۹۲- عضو هیئت ممتحنه دانشنامه فوق تخصصی (بورد) رشته عفونی اطفال وزارت بهداشت و درمان و آموزش پزشکی از مردادماه ۱۳۸۴
۳۰- عضو شورای دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی از اسفندماه ۱۳۸۴ تا ۱۰ اردیبهشت ۱۳۹۳
۳۱- عضو کمیته فنی مبارزه با سل کشور از اسفندماه ۱۳۸۴
۳۲- عضو هیئت امناء سازمان مردمی حمایت از محرومان و آسیب پذیران بهزیستی از خرداد ۱۳۸۵
۳۳- عضو هیئت تحریریه فصلنامه تخصصی شیعه شناسی از ۱۳۸۵
۳۴- نایبرئیس شورای راهبردی روابط خارجی از ۳/۳/۸۵
۳۵- عضو هیئت موسس دانشگاه آزاد اسلامی از بهمنماه ۱۳۸۵
۳۶- عضو شورایMPH دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی از مهرماه ۱۳۸۵
۳۷- عضو گروه اخلاق و حقوق پزشکی دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی از خردادماه ۱۳۸۶
۳۸- عضو شورای عالی پیوند اعضاء دانشگاه علوم پزشکی و خدمات بهداشتی و درمانی شهید بهشتی از ۷ خرداد ۱۳۸۵
۳۹- رئیس گروه فرهنگی اجتماعی مجمع تشخیص مصلحت نظام از ۱۳۸۶
۴۰- رئیس پژوهشکده سل و بیماریهای ریوی (تنفسی) دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی از ۱۳/۵/۸۶ به مدت چهار سال و تمدید آن از ۴/۸/۱۳۹۰ تا ۴ سال بعد
۴۱- عضو گروه طب سنتی دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی از ۱۴/۵/۸۶
۴۲- رئیس هیئتمدیره انجمن قلم ایران دو دوره متوالی از آبان ۱۳۸۶ تا مهر ۱۳۹۰
۴۳- عضو کمیته منتخب دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی جهت پذیرش دانشجوی دکتری تخصصی پژوهشی PhD by Researc) از ۲۲/۹/۸۸)
۴۴- عضو حقیقی هیئتامنای انجمن آثار و مفاخر فرهنگی (۱/۱/۸۹)
۴۵- عضو گروه سهنفره رسیدگی به صلاحیت کارهای آموزشی و پژوهشی اعضاء هیئتعلمی دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی از سال ۸۲
۴۶- عضو شورای عالی شعبه بینالملل دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی (۱۵/۶/۸۹)
۴۷- عضو گروه تخصصی هیئت ممیزه فرهنگستان علوم پزشکی (از ۱/۶/۸۹ به مدت ۲ سال و تمدید حکم در ۲۷/۸/۹۱ به مدت ۲ سال دیگر)
۴۸- عضو هیئت امناء استان تهران (زیرمجموعه هیئت امناء دانشگاه آزاد اسلامی) (از ۳/۶/۸۹ به مدت ۴ سال)
۴۹- عضو شورای سیاستگذاری تاریخ علم پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، وزارت علوم، تحقیقات و فناوری (۳/۸/۸۹)
۵۰- عضو هیئتعلمی وابسته دانشکده علوم و فنون نوین، دانشگاه تهران (از ۲۱/۲/۹۰ به مدت ۲ سال)
۵۱- دبیر کمیته سیاستگذاری، هیئت ممتحنه و ارزشیابی رشته عفونی کودکان از ۱۶/۴/۹۰ به مدت ۲ سال
۵۲- عضو هیئتامنای مجتمع علمی، فرهنگی و تاریخی ربع رشیدی از ۲۷/۴/۹۰ به مدت ۴ سال
۵۳- رئیس کرسی علمی فرهنگ و تمدن هیئت حمایت از کرسیهای نظریهپردازی، نقد و مناظره شورای عالی انقلاب فرهنگی از ۲۰/۴/۹۰ به مدت ۳ سال
۵۴- دبیر کل مجمع جهانی بیداری اسلامی از شهریور ۱۳۹۰
۵۵- عضو کمیته سیاستگذاری رشته کودکان، وزارت بهداشت درمان و آموزش پزشکی از ۵/۴/۹۱ به مدت یک سال
۵۶- رییس شورای هماندیشی استادان و نخبگان مرکز پزشکی آموزشی درمانی مسیح دانشوری از ۲۸/۹/۹۱به مدت یک سال
۵۷- دبیر کمیته سیاستگذاری فوق تخصصی رشته عفونی کودکان از ۱۱/۹/۹۱ به مدت ۲ سال
سوابق تحصیلی:
دکترا – پزشکی عمومی- دانشگاه تهران- ۱۳۵۰
دکترای تخصصی- رشته کودکان- دانشگاه تهران – ۱۳۵۳
فوق تخصص بیماریهای عفونی اطفال- دانشگاه جانزهاپکینز آمریکا – ۱۳۵۳
عضویت در مجامع و شرکت در کنفرانس بینالمللی:
۱- عضویت در IUATLD/UICTMR از ۱۹۹۴
(Internationa- Unio- AgainsTuberculosis and Lung Disease)
۲- عضو انجمن جهانی تاریخ طب
۳- رئیس کنفرانس منطقهای IUATLD، دسامبر ۱۹۹۵
سوابق و تاریخچه شغلی قبل از تصدی وزارت خارجه:
۱ – رزیدنت ارشد مرکز طبی کودکان، تهران، ۵۳-۱۳۵۲
۲- عضو کادر آموزشی دانشکده تندرستی (دانشکده پزشکی قدس) و مرکز پزشکی شهدای تجریش، ۵۸-۱۳۵۳
۳- رئیس درمانگاههای مرکز پزشکی شهدای تجریش، ۵۵-۱۳۵۴
۴- سردبیر مجله «نامه مرکز پزشکی شهدای تجریش»، ۵۵-۱۳۵۴
۵- مدیر آموزش دانشکده علوم تندرستی، ۵۶-۱۳۵۵
۶- معاون درمان وزارت بهداری و بهزیستی، ۵۹-۱۳۵۸.
روابط عمومی انجمن پرستاری ایران