در این روزهای کرونایی همه بهانه های منطقی برای در خانه ماندن و دور بودن از این بلای عالم گیر ردیف است. اما پای عشق که در میان باشد منطق، بازنده تمام عیار می شود. حتی اگر بهای این عشق بازی از دست رفتن جان باشد.
روز اول فروردین نام دکتر«سید مظفر ربیعی»؛ پزشک مازندرانی به جمع شهدای مدافع سلامت اضافه شد و پازل عاشقانه هایش تکمیل. اما و اگرها زیاد است. اگر مردم گوش به زنگ توصیه ها بودند. اگر ماندن در خانه را جدی می گرفتند، اگر قید خریدهای نوروزی را می زدند. ده ها اما و اگر دیگر… شاید عمر دکتر ربیعی ها هم به دنیا بود و نوروزهای بعد از این برای خانواده شان تداعی خاطره تلخ از دست دادن نمی شد. روز دوم فروردین پیکر پزشک مازندرانی را غریبانه به خاک سپردند. اما زندگی این شهید قصه های نابی دارد و یک بار دیگر این واقعیت را به رخمان می کشد که شهادت مردان خدا اتفاقی نیست.
فصل آخر؛ عاشقانه های پزشک بازنشسته جانباز
داستان حضور دکتر «سید مظفر ربیعی» در قرنطینه بیماران کرونایی بیمارستان روحانی و یحیی نژاد، فصل آخر قصه ایثار و بخشش این مرد بزرگ است و همسر شهید هم روایت عاشقانه های همسرش را از فصل آخر آغاز می کند:«سید اولاد پیغمبر از همان اول ازدواج پای ماندن نداشت و همه فکر و ذکرش خدمت به مردم بود؛ از جوانی تا همین سه هفته قبل.
۶۸ سالش تمام شده بود. پای کرونا که به بابل باز شد آرام و قرار نداشت. عزم رفتن کرد. گفت الان من نباید خانه باشم. باید بیمارستان روحانی یا شهید یحیی نژاد باشم. گفتم نرو. شما جانباز شیمیایی هستی. ریه ات طاقت کرونا ندارد. گفت تعدادی از همکارها کار را رها کردند. من هم نرم. پس کی بره؟
گفتم شما چند سال قبل از دانشگاه علوم پزشکی بابل بازنشسته شدی، تعهد و وظیفه ای نداری. این همه پزشک جوان داریم. میدان خالی نمی ماند. گفت اگر ماند چی؟ اگر دکتر و پرستار برای آنکه به داد مریض برسند کم داشتیم چی؟آن وقت من می توانم خودم را ببخشم؟
مظفر متخصص بیهوشی بود و بعد از ۲۵ سال خدمت،دو سال قبل از دانشگاه علوم پزشکی بابل بازنشسته شد. اصرار من برای نرفتن افاقه نکرد و دکتر رفت و در بخش آی سی یوی بیماران کرونایی روزهای آخر سال را به شب گره زد.»
منبع:فارس نیوز